خاطرات پرستاری

هو الشافی

بیایید قبل از اینکه درباره راه رفتن کسی قضاوت کنیم کمی با کفش های او راه برویم...

خدای مهربانم

ذره ی کوچک وجودم را در دریای بیکران خداوندیت غرق کن. بگذار لحظه لحظه ی زندگیم زمانی باشد برای غوطه ور شدن در حس بندگی ات؛در حس خوب نیاز. خدای مهربانم مرا ببخش بخاطر همه ی کارهایی که نباید انجام میدادم و دادم و بخاطر همه ی اعمالی که باید انجام میدادم و ندادم. خدایا مرا ببخش بخاطر همه ی آرزوهای دور و دراز و بیهوده ام. بخاطر همه ی درهایی که زدم بجز در خانه ی تو،بخاطر همه ی امیدهایی که بستم بجز امید به تو. خدایا مرا ببخش بخاطر همه ی ندانستن هایم. مرا ببخش که در لحظه های خوشی فراموشت کردم و با کوچکترین مشکلی به یادت آوردم.
خدایا دستم را که عمریست گرفته ای رهایش نکن.

خدایا رهایم نکن...